«مجله زندگی ایده آل» در یکصدمین شماره خود با استفاده از نام «ساوجبلاغ» با دو هنرمند سینمای ایران «حامد بهداد» و «فریبرز عرب نیا» شوخی کرده است. آن مجله در این باره نوشته است :«هرگونه تشابه اسامی و تصاویر در متنها با افراد واقعی، تصادفی بوده و کاملا اتفاقی است!»
شاهزاده بهدادالسلطنه - سنه 1301 هجری شمسی
عاقبت لگد به گربه سیاه زدن
شاهزاده بهدادالسلطنه جوانی برومند و برازنده بود. منصب امیرلشکری داشته در سن 16 سالگی. از قضای روزگار غدار گویا شبی در حوالی سنگلج لگدی بر گربه سیاهی زده با شمشیر سر گربه منکوب را قطع میکند. غافل از آنکه وی از اجله اجنه بوده که به هیئت گربهای سیاه بر سر راه وی ظاهر گشته است. از همان شب دچار ضعف قوای دماغی گشته و تا 40 روز پس از آن چنان بخارات دماغی وی مختل شد که آثار مرض مالیخولیا در وجودش مشهود بوده و زار و نزار گشته. ظلالله آنچه از اطباء داخله و خارجه مملکت بر بالین وی آورد، افاقه نکرد. جنگیران و دعانویسان و مسخرکنندگان از ما بهتران از چهارگوشه مملکت جمع گشته، هرچه کوشیدند و طلسم و حرز و باطلالسحر به کار بستند، اطوار بهدادالسلطنه بهبود نیافت. چندان که از دربخانه گریخت و تا آخر عمر در اطوار مجنونان به سر برد و دیگر از وی خبری یافت نشد الا در جریان غائله ساوجبلاغ که به عزل فریبرزخان غرورالدوله والی ساوجبلاغ انجامید.
فریبرزخان غرورالدوله - سنه 1307 هجری شمسی
شاهزادهای را فلک کرد و بدبخت شد
فریبرزخان غرورالدوله والی معزول ساوجبلاغ که شرح ماجرای عزل و سرانجام کارش دلسنگ را آب میکند. این فریبرزخان از عساکر بوده و در شجاعت و مهابت زهره ضیغم نر را آب میکرده است. در اندک مدتی به داروغگی رسید. وقتی گرد پیری بر چهرهاش نشست و لقب «غرورالدوله» به وی اعطا شد به ولایت ساوجبلاغ رسید. در صحت و مکنت روزگار میگذراند تا اینکه فلک با وی کجرفتاری کرد و ستاره بختش یکشبه افول یافت. شرح ماوقع چنین است که به غرورالدوله خبر میرسد جوانی مجنون در املاک وی بر بالای درخت گیلاس رفته پایین نمیآید. فریبرزخان با غیظ و غضب به باغ رفته، فرمان میدهد چاکران و غلامان جوان را از درخت پایین کشیده به چوب و فلک ببندند. چنین میشود. در اثنای تنبیه جوان مسعودخان کیمیاگر جوان را میشناسد و به غرورالملک میگوید که «آتش در خانهات افتاد. این جوان شاهزاده، بهدادالسلطنه است که مجنون و بیابانگرد شده.» خبر به طهران و دارالحکومه میرسد. یک هفتهای نگذشته بود از غائله باغ گیلاس که به فرمان پادشاه جم جاه، فریبرزخان غرورالسلطنه والی شوربخت ساوجبلاغ از همان درخت گیلاس به دار مکافات آویخته شد تا عبرت سایرین گردد.